هوای خوب و رهایی از خانه نشینی
سلام عزیزای دلم. جمعه27 دی، هوا خیلی خوب بود و بعد از صبحونه بابایی آریامهرم گفت که آماده شید بریم پیاده روی و یه کم هوا بخوریم. ماهم که حرف گوش کن ،آماده شدیم و رفتیم کنار رودخانه ی شهرمون.(یخ همه جا آب شده بود و رودخانه جریان داشت) آریامهر عزیزم خواست از هوای آزاد لذت ببره و پالتوش رو از تنش در آورد و شال و کلاهشم داد به من و کلی کیف کرد. بهش گفتم آریا میخوام ازت عکس بگیرم بهم نگاه کن،اصلا یه جوری ژست گرفت که میخواستم درسته قورتش بدم شیرین پسر گلم . عاشق اینم که دستشو میذاره توی جیبش. بعد از کلی پیاده روی و لذت بردن از هوای آزاد ، گل پسرکم رو بردیم تاب بازی و کلی با هم شعر تاب تاب تاب بازی رو خوندیم ...